شب های بارانی من

نويسنده :عظیمی
تاريخ: دوشنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۵ ساعت: 12:33


نويسنده :عظیمی
تاريخ: دوشنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۵ ساعت: 12:0
وقتی قلب ها درکنار هم و برای هم می تپد

وقتی آسمان دلت گرم و دل نواز است

وقتی دنیایت دنیایش می شود

وقتی دریای آرامشت موج میزند

عاشق و راهیش می شوی

هم بازی لحظه های تنهاییش می شوی

او تو می شود

و

تو او می شوی

 

 

 

موضوع: دل نوشته
نويسنده :عظیمی
تاريخ: جمعه هفتم آبان ۱۳۹۵ ساعت: 12:6

دور وبرش خالی شده بود

غارغار کلاغ های سیاه و هاپ هاپ سگان ولگرد حالش را بهم

می ریخت .فضای بیهوده اتاق برایش دقیقه های اضافه می زد ،

سوت پایانی در کار نبود او بود و یک دنیا حریف شکست ناپذیر و نابرابر

تماشاگران همه او را تشویق می کردند و برایش هورا می کشیدند

و او هم بیشتر تنه می زد

چاره ای نداشت باید می افتاد تا راحتش بگذارند همه هم همین را

می خواستند

اینجا مقاومت یعنی تمسخر عده ای ابله .

گاهی انتهای تنهایی یعنی خوشبختی ...

 

دنیایی پر از رنگ ولعاب ساخته ی دست بشر.آه که سرم گیچ رفت

خدایا کجایی ؟

 

 

 

موضوع: دل نوشته