شب های بارانی من

نويسنده :عظیمی
تاريخ: یکشنبه یازدهم فروردین ۱۳۹۸ ساعت: 0:29
سال به سال میگذرداما من هنوزدرکودکیم جامانده ام.

بازی هایش شعرهایش حتی آن توپ پلاستیکی که گم شدوپیدایش نکردم...!

هنوزهم درخیالم به دنبالش میگردم

نمیدانم چراهرچقدرکه بزرگترمی شویم خاطرات بچه گی هایمان تازه تر ویادش شیرین ترمی شود؟

بزرگ ترکه میشویم زندگیمان خاکستری می شودبالابلندی هایش مین دارد!

خلاصه خلاصه 1398 شد.رنگ زندگی روبه سبزشدن وشکوفه زدن..

مهربان وعاشق ترباشیم وشکرگذار خدای بی نیازمان باشم وازاوبخواهیم بیشتر یاری مان کند.عیدودلتان به سرسبز.